فیک عشق ابدی
صبح
زود تر بلند شدم صبحانه ای ترتیب دیدم البته با مار دیشبش بایدم ترتیب میدیدم
جیمین: به به ببین عشق چه کرده
جانهو: بفرما
صبحانه خوردیم ظرف هارو جمع کردم
جیمین: حاظر شو باید بریم خرید بدوو
رفتم اتاق لباس پوشیدم ارایش کردم
پاساژ جذابی بود وارد مغازه ای شدیم
بعد از خرید لباس به خونه برگشتیم
شب
جیمین:عشقم اون لباسای که خریدی بپوش باید بریم جایی
جانهو: کجا
جیمین: حالا بدو
بعد به یه مکان جذاب رسیدیم خیلی قشنگ بود.
جیمین: جانهو چند لحظه صب کن من الان میام
داشتم به مکان قشنگ نگاه میکردم فک میکردم جیمین چرا منو آورده اینجا
جیمین: زییاتر از جانم جانهوی من پرنسس کوچولو مایل هستین که با من پارک جیمین ازدواج کنید
چییییییی جی جیمین از ازمن خواستگاری کرد واییی ا الان الان چی بگم
جانهو: چ چ چیی
جیمین: جوابش بله یا خیر هست
جانهو: بلههههه
پریدم بغلش جیمین منو میچرخوند بعد رفتیم بیرون تا صبح خوش گذروندیم
صبح
جیمین: جانهو جان یه چیزی بگم
جانهو: بگو چیشده
جیمین: عروسی کی بگیریم
جانهو: خوب هرموقع تو وقت داشتی و راحت بودیم
جیمین: خوب هفته بعد چطوره
جانهو: خوبه
جیمین رفت برای کارش منم خونه تمیز میکردم و شام درست میکردم که زنگ در به صدا دراومد
جانهو: جیمین عشقم باز گوشیتو جا گذاشتی بیش.....
که که جونگ کوک بود ترسیدم در محکم بستم جونگ کوک لقد میزد میگفت
جونگ کوک: جانهووو کاری ندارم به خدا فقط میخوام صحبت کنیم
جانهو: هر چی میخوای بگی همونجا بگوو
و
زود تر بلند شدم صبحانه ای ترتیب دیدم البته با مار دیشبش بایدم ترتیب میدیدم
جیمین: به به ببین عشق چه کرده
جانهو: بفرما
صبحانه خوردیم ظرف هارو جمع کردم
جیمین: حاظر شو باید بریم خرید بدوو
رفتم اتاق لباس پوشیدم ارایش کردم
پاساژ جذابی بود وارد مغازه ای شدیم
بعد از خرید لباس به خونه برگشتیم
شب
جیمین:عشقم اون لباسای که خریدی بپوش باید بریم جایی
جانهو: کجا
جیمین: حالا بدو
بعد به یه مکان جذاب رسیدیم خیلی قشنگ بود.
جیمین: جانهو چند لحظه صب کن من الان میام
داشتم به مکان قشنگ نگاه میکردم فک میکردم جیمین چرا منو آورده اینجا
جیمین: زییاتر از جانم جانهوی من پرنسس کوچولو مایل هستین که با من پارک جیمین ازدواج کنید
چییییییی جی جیمین از ازمن خواستگاری کرد واییی ا الان الان چی بگم
جانهو: چ چ چیی
جیمین: جوابش بله یا خیر هست
جانهو: بلههههه
پریدم بغلش جیمین منو میچرخوند بعد رفتیم بیرون تا صبح خوش گذروندیم
صبح
جیمین: جانهو جان یه چیزی بگم
جانهو: بگو چیشده
جیمین: عروسی کی بگیریم
جانهو: خوب هرموقع تو وقت داشتی و راحت بودیم
جیمین: خوب هفته بعد چطوره
جانهو: خوبه
جیمین رفت برای کارش منم خونه تمیز میکردم و شام درست میکردم که زنگ در به صدا دراومد
جانهو: جیمین عشقم باز گوشیتو جا گذاشتی بیش.....
که که جونگ کوک بود ترسیدم در محکم بستم جونگ کوک لقد میزد میگفت
جونگ کوک: جانهووو کاری ندارم به خدا فقط میخوام صحبت کنیم
جانهو: هر چی میخوای بگی همونجا بگوو
و
- ۳.۰k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط